سلام به دوستان
زودتر نوشتم چون قلم نتونست ساکت بشینه . این شعر روهم تقدیم می کنم به مرحوم"مهدی ز"که با شنیدن خبر خودکشیش دیروز حسابی شکه شدم ، برای آمرزش این عاشق سابق ومعشوق بی وفایی که فعلا زندس دعا کنید عزیزان .امیدوارم از حماقتی که کرد عبرت بگیریم و دیگه نبینیم نه بی وفایی و نه خودکشی .
و یک دروغ، به رنگ خوش صداقت محض
و دل که باز پرید و دوباره یک حماقت محض
چرا به این من بی جان ، دوباره زخم زدی؟
چرا به این تن خسته ؟ چرا قساوت محض ؟
منی که در حضر مرگ بودم از غم و درد
گلوله هدیه نمودی چگونه با سخاوت محض؟
منی که بهر تو از گل، چه قصه ها که نوشتم
نبود قصدم از این عشق ، جزعبادت محض
ببین که کهنه کلاهی جدید رفت بر سر عشق
بخند تا خط آخر، بر این بلاهت محض
به بچه گانه قماری ، من و تو باخته ایم
تو از سر تفریح و من ، صلابت محض
و این غرور، دوباره رسید بر سر مرز
به مرز سخت شکستن ، به بینهایت محض
دارم از نگای مظخونم همه حرفات دروغه