سلام دوستان
امیدوارم حال همگی خوب باشه و ایام به کامتون باشه . بعد از یک ماه دوباره فرصت شد که بنویسم و وبلاگ رو به روز کنم . در مورد این شعر باید بگم که یه غزله که میشه هم به عنوان یه تصویر سازی بهش نگاه کرد و هم برداشتهای دیگه که بستگی به خواننده داره ...:
غروب ، قلبِ افق خون و شکِّ مرگِ زمان
چه بی اراده هراسی ، که ریخت در دلِمان
و گاه گاه ، کلاغی که نعره سر می داد
و بی گمان، همه مدهوش سِحر باد خزان
نسیم ، حرف غریبی به کوچه ها می گفت
خبر،زحمله ی شب بود سمت شهر کوچکِمان
و آسمان ، همه تیره ، سیاه ، مشکی پوش
ز فتح قلعه ی شهر و، ز سوگِ مرگِ یَلان
ولی عجیب،که درشب ،چه خوب رونق داشت
معامله ی آدمی ، به دستِ پست ، سگان
امیدوارم بپسندید . میدونم تموم نشده شعر ، از قصد هم تمومش نکردم که هر کی هر جور و هر وقت خواست این شب و تمومش کنه و " برسد به وقت اذان " . دلشاد باشین الهی من هم دعا کنید .
سلام
قشنگ بود مثله همیشه
اما من بلد نیستم غزل بخونم
و تا آدم بلد نباشه نمیفهمه
خودت که اومدی برام بخون
موفق باشی
برام دعا کن
باهام قهری داداشی؟
سلام مهدی آقای گل . چطوری ؟ آقا کم پیدا ؟چند وقتی بود که ننوشتی و خبری هم ازت نبود ؟ به هر حال که خوشحالم اومدی و خوشحال تر از اینکه شعر قشنگت و خوندم . واقعا قشنگه . بقیشو هم زودی بنویس که منتظرم . موفق باشی .
خیلی زیبا بود . اما باور کن غروب هم برای خودش قشنگیای خودش رو داره و شب هم همینطور . درسته که سیاهه اما هر سیاهی بد نیست . خوشحالم که مجدد نوشتی .
سلام مهدی
از این آخری از همه بیشتر خوشم اومد
بقیه هم قشنگ بود ولی این قشنگ تر
ایشالا زود تر تو هم درست تموم شه
موفق باشی
سلام.راستی قشنگ بود وحال وهوای این روزاروبخوبی بیان میکرد.ولی تمام نکردنش؟ درست فهمیدم؟
و بازهم تنها ...
SALAMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM,khobi??kheli vaghte ke azat khabari nadashtam,goftam labod nisti!!khoshhalam ke ghalameto nazashti zamin va hanooz minevisi,forsat kardi yesari ham beman bezan,khoshhal misham bebinamet mehrabooo,tabaaaaaaaad.movafagho piroozzzzzzzzzzz,bashiii.
سلام...خوش و سبز باشی...و من اکنون چه غریبم اینجا
مثل یک قطره آب
مثل یک تکه ابر
مثل یک برگ که رها شد در باد
و چه اینجا سرد است
مثل احساس درختی
که دلش سوخته است
مثل مرغی که
جامانده ز کوچ
مثل دستان کسی
که ندارد احساس
و چه سخت است دراینجا ماندن
وبگویی که زمان
چه عذاب آور وحول انگیز است
و چه خوب است
که احساس کنی
که کسی هست که یادت با اوست
و شب و روز
دلت همره اوست
و چه زیباست
اگر
فکر کنی
منتظر باید بود
تا که او برگردد
سلام .خوبی..یکی می پرسد اندوه تو از چیست*
سبب ساز سکوت مبهمت کیست*
برایش صادقانه می نویسم*
برای آنکه باید باشد و نیست*منتظرم..موفق و پیروز باشی......
من را ببخش
من اشتباه کردم
اما حالا که سرم به سنگ خورده و دیگه زود اعتماد نمیکنم
بسیار زیبا مثل خودت بود
سید حسن
من یه صمدم
سلام گوگولی . آره خوب قضیه داره کت و شلوار پوشیدن . ولی حالا کی داده کی گرفته ...
کسی با سکوتش
مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد
کسی با نگاهش
مرا تا درندشت دریای حون برد
مرا باز گردان
مرا ای به پایان رسانیده
آغاز گردان
................
زیبا بود.ممنونم که به من سر زدید.باز هم قدم مهربونتون رو توی کلبه ی درویشی من بگذارید.
سلام
بالاخره بعد از مدتها وبلاگ شمابرای من باز شد .خیلی ممنون از اینکه مرتب مطالب وبلاگ من را دنبال می کردی . با آرزوی موفقیت برای شما . راستی شما هم خیلی وقته که آژدیت نکردید.
زندگی چیزی نیست به جز دیوانگی یک روح وحشی
سلام . خوبی؟ مهدی جون تو که دست ما را از پشت بستی . چرا آبدیت نمی کنی ؟
سلام.بابا خیلی وب لاگ توپی دارید! باور کنید اولین وب لاگی که میبینم این همه پیغام براش گذاشتن! شعرهاتون خیلی قشنگه. موفق باشید
سلام.....ممنون از اینکه به من سر زدی.........شاد باشی و همیشه سبز.
نسیم ، حرف غریبی به کوچه ها می گفت
ممنونم از اینکه دفتر تنهاییمو ورق زدی خیلی خوشحالم کردی بازم بیا..... دفترم منتظر ورق خوردنه
سلام مهدی جان وبلاگت رو دیدم عزیزم امیدوارم موفق باشی ممنون از اینکه به وبلاگم سرزدی .فعلا بای بای
واااااااااااااااای خدا که من عاشق این اهنگم.....
سلام . خیلی شعر های خوبی مینویسی ... ممنون که با کامنت گذاشتن باعث شدی بیام و اینجا رو ببینم! ... مطلب تو ۳۱ خرداد منو بخون و نظرتو بگو بهم. ممنون. ( قبل از اون هم چند تا دیگه هست ... تو آرشیو منتها )